از دلایل سقوط اسد تا تغییرات ژئوپلیتیک جدید / هرآنچه که باید در مورد تحولات سوریه بدانید
از سقوط بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، تا تغییرات جدید در روابط میان قدرتهای منطقهای و جهانی، این کشور به کانونی برای چالشهای استراتژیک تبدیل شده است. سقوط حکومت اسد نه تنها به معنای پایان دوران خاصی از تاریخ سوریه است، بلکه بهطور بالقوه میتواند تحولات گستردهای در روابط ایران، ترکیه، روسیه، و آمریکا در خاورمیانه رقم بزند.
اقتصادآنلاین – ندا مؤمن: خاورمیانه همواره منطقهای پرتنش و درگیر جنگها و بحرانهای مختلف بوده است. از قرنها پیش، این منطقه بهدلیل موقعیت استراتژیکاش، منابع غنی نفتی و تنوع قومی و مذهبیاش همواره شاهد درگیریهای داخلی و خارجی بوده است. جنگها و بحرانها در این منطقه نه تنها بهصورت مستمر ادامه داشته، بلکه هر بار ابعاد جدیدی به خود گرفته است. در دهههای اخیر، این درگیریها با ورود قدرتهای جهانی و منطقهای به بازیهای پیچیدهتر و خونینتری تبدیل شده است
سکانس اول: رابطه سوریه و ایران
روابط ایران و سوریه از زمان استقلال سوریه در سال ۱۳۲۵ تا امروز یکی از مهمترین محورهای دیپلماسی خاورمیانه بوده است. ایران بهعنوان اولین کشوری که استقلال سوریه را به رسمیت شناخت، پایهگذار روابطی شد که در طول دههها بر اساس منافع مشترک و تهدیدهای مشابه شکل گرفته است. در دوران پهلوی، این روابط به دلیل تفاوتهای ایدئولوژیک و روابط نزدیک ایران با غرب و اسرائیل، سرد بود.
اما با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۳۵۷، روابط میان دو کشور وارد مرحلهای جدید شد. حافظ اسد، رئیسجمهور وقت سوریه که از مخالفان شاه بود با جمهوری اسلامی ایران متحد شد و این دو کشور به دلیل دشمنی مشترک با عراق و اسرائیل، همپیمان استراتژیک یکدیگر شدند. در دوران جنگ ایران و عراق، سوریه بهعنوان تنها کشور عربی که از ایران حمایت کرد، نقش مهمی در تأمین اطلاعات و قطع مسیرهای حیاتی عراق ایفا کرد. اقداماتی نظیر مسدود کردن خط لوله نفت عراق به مدیترانه توسط سوریه و جلوگیری از ایجاد اجماع عربی علیه ایران، اهمیت این اتحاد را در آن دوره نشان میدهد.
بااینحال، پس از پایان جنگ و فروپاشی شوروی که حامی اصلی سوریه به شمار میرفت، روابط دو کشور دچار سردی شد. ایران در این دوره بهدنبال سیاستهای تهاجمیتر علیه اسرائیل بود، درحالیکه سوریه مواضع محتاطانهتر را ترجیح میداد. همچنین، اختلاف بر سر نفوذ در لبنان و نقش حزبالله نیز تنشهایی میان دو کشور ایجاد کرد. با روی کار آمدن بشار اسد در سال ۱۳۸۰ روابط دو کشور دوباره بهبود یافت. بشار اسد که به دنبال تقویت محور مقاومت علیه اسرائیل بود، با ایران همکاری نزدیکی را آغاز کرد. این روابط در سال ۱۳۹۰ با آغاز جنگ داخلی سوریه و تلاش گروههای مختلف برای براندازی حکومت اسد، وارد مرحلهای حساس شد. ایران با ارائه کمکهای نظامی، مالی و سیاسی نقش مهمی در حفظ حکومت بشار اسد ایفا کرد. برای ایران، حفظ دولت سوریه به معنای تضمین تداوم محور مقاومت، ارتباط با حزبالله و تقویت نفوذ منطقهای بود.
سکانس دوم: اقتصاد سوریه
اقتصاد سوریه در سالهای اخیر در وضعیت بحرانی و بیسابقهای قرار داشته است. جنگ داخلی، تحریمهای اقتصادی و بحرانهای سیاسی و اجتماعی باعث کاهش شدید تولیدات، افزایش فقر و بیکاری و کاهش ارزش پول ملی شد. این شرایط در کنار نابودی زیرساختها و بحران انسانی موجب شده است که اقتصاد این کشور در وضعیتی بسیار دشوار قرار گیرد. با وجود تلاشهای دولت بشار اسد برای حفظ قدرت و جذب حمایتهای خارجی از کشورهایی چون ایران و روسیه، او نتوانست اوضاع اقتصادی را بهبود ببخشد.
تورم سه رقمی سوریه
نرخ تورم در سوریه که طی سالهای اخیر روندی صعودی و بیسابقه را تجربه کرده است تاثیرات مستقیمی بر زندگی روزمره مردم گذاشته است. در این دوران، تورم به دلیل تخریب زیرساختها، تحریمهای بینالمللی و نوسانات شدید نرخ ارز به سرعت افزایش یافت. ارزش لیره سوریه در برابر دلار آمریکا کاهش چشمگیری داشته و این امر موجب افزایش قیمت کالاهای اساسی و مواد غذایی شده است.
در ابتدا، نرخ تورم در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ در محدوده ۳۸ تا ۴۵ درصد قرار داشت و به تدریج در سال ۲۰۱۷ روند نزولی پیدا کرد و به حدود ۳۰.۷ درصد کاهش یافت. این کاهش تا سال ۲۰۱۸ ادامه یافت و در آن سال تورم تقریباً منفی شده بود. با این حال از سال ۲۰۱۹ به بعد، تورم سوریه روند افزایشی چشمگیری را طی کرد. در سال ۲۰۲۰ نرخ تورم به ۶۱.۲ درصد رسید و در سال ۲۰۲۱ با جهشی بزرگ قله ۱۷۹.۲ درصدی را تجربه کرد. این افزایش شدید ناشی از تشدید بحرانهای اقتصادی، تحریمها، ضعف زیرساختهای اقتصادی و بیثباتیهای داخلی و خارجی سوریه بوده است.
پس از اوجگیری تورم در ۲۰۲۱، نرخ تورم در ۲۰۲۲ کاهش پیدا کرد و به ۸۴.۸ درصد رسید. در سال ۲۰۲۳ تورم سوریه به ۷۶.۶ درصد رسید و در آپریل ۲۰۲۴ به حدود ۱۲۰.۴ افزایش پیدا کرد.
رشد شدید نرخ بیکاری
در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ نرخ بیکاری در سوریه، در محدوده ۸.۶ درصد قرار داشت که نشان از ثبات نسبی بازار کار قبل از شروع بحران جنگ داخلی آن دارد. از سال ۲۰۱۲ به بعد، با آغاز جنگ داخلی و تشدید بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، نرخ بیکاری به صورت ناگهانی افزایش یافت و در سال ۲۰۱۲ به ۱۳.۸ درصد رسید. این روند افزایشی در سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ ادامه یافت و نرخ بیکاری به بالای ۱۴.۵ درصد رسید.
پس از سال ۲۰۱۵ نرخ بیکاری با وجود نوسانات کمتر در محدوده ۱۳.۵ تا ۱۵ درصد ثابت باقی ماند. این ثبات نسبی، هرچند در نرخ بالای بیکاری اتفاق افتاده بود اما نشان میدهد که جنگ و بحران طولانیمدت، اقتصاد کشور را در شرایط رکود نگه داشته و امکان بهبود ساختاری در بازار کار وجود نداشته است. در سال ۲۰۲۰ بار دیگر شاهد جهش در نرخ بیکاری به حدود ۱۵.۱ درصد هستیم. این افزایش احتمالاً تحت تأثیر تشدید بحرانهای اقتصادی، تحریمهای بینالمللی و اثرات همهگیری کرونا رخ داده است که به کاهش فعالیتهای اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری منجر شد. از سال ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۳ نرخ بیکاری روند کاهشی به خود گرفت و به حدود ۱۳.۵ درصد در سال ۲۰۲۳ رسید. بهطور کلی، نمودار نشان میدهد که بحرانهای اقتصادی، جنگ داخلی و بیثباتی سیاسی در سوریه تأثیر مستقیمی بر نرخ بیکاری داشته و روند کلی آن در طول دوره به میزان قابل توجهی بالاتر از سطح پیش از جنگ باقی مانده است.
افت عجیب تولید ناخالص داخلی
تولید ناخالص داخلی (GDP) سوریه بر حسب میلیارد دلار از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۱ بررسی شده است. در آغاز دوره، یعنی سال ۲۰۱۰ تولید ناخالص داخلی سوریه در سطح بسیار بالایی، حدود ۲۵۰ میلیارد دلار قرار داشت که نشان از عملکرد قابل قبول اقتصاد پیش از بحران داخلی داشت.
با آغاز جنگ داخلی در سال ۲۰۱۱ تولید ناخالص داخلی به شدت کاهش یافت و تا پایان همان سال به حدود ۶۰ میلیارد دلار رسید. این افت ناگهانی ناشی از بیثباتی سیاسی، خروج سرمایه، توقف تولید در بسیاری از بخشهای اقتصادی، تخریب زیرساختها و مهاجرت گسترده نیروی کار بود. روند نزولی تولید ناخالص داخلی سوریه تا سال ۲۰۱۳ ادامه یافت و تولید ناخالص داخلی به کمتر از ۳۰ میلیارد دلار رسید. این کاهش شدید بیانگر آسیبهای عمیق و پایدار جنگ به اقتصاد سوریه است که باعث نابودی صنایع، بخش کشاورزی و تجارت شد.
از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۹ تولید ناخالص داخلی کشور تقریباً در یک وضعیت ثابت و پایین بین ۱۲ تا ۲۲ میلیارد دلار قرار گرفت. این تثبیت نسبی، هرچند در سطح بسیار پایینی رخ داده، ناشی از انطباق نسبی اقتصاد با شرایط بحرانی و ادامه فعالیتهای محدود در برخی بخشها مانند تجارت محلی و کمکهای بینالمللی است.
در سال ۲۰۲۰ تولید ناخالص داخلی بار دیگر کاهش یافت و به حدود ۱۱.۱ میلیارد دلار رسید. این افت میتواند ناشی از تشدید تحریمهای بینالمللی، ادامه جنگ داخلی و تأثیرات همهگیری کرونا باشد. در سال ۲۰۲۱ تولید ناخالص داخلی همچنان در پایینترین سطح خود قرار داشت و به ۸.۹ میلیارد دلار رسید. بهطور کلی، نمودار نشان میدهد که جنگ داخلی و بحرانهای سیاسی، اقتصادی باعث سقوط چشمگیر GDP سوریه شده و اقتصاد این کشور نتوانسته است به وضعیت قبل از بحران بازگردد. این کاهش شدید، نمادی از نابودی زیرساختهای اقتصادی و افت توان تولیدی سوریه در طول یک دهه گذشته است.
سکانس سوم: سقوط سوریه
وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور به قدری به وخامت پیش رفت که در نهایت حکومت بشار اسد سقوط کرد. این سقوط نه تنها نتیجه ناتوانی دولت در کنترل بحرانهای داخلی و خارجی بود، بلکه ناشی از بیاعتمادی عمومی به توانایی حکومت در مدیریت بحرانهای اقتصادی و انسانی نیز بود. سقوط بشار اسد، به دنبال حضور تحریرالشام در داخل خاک سوریه و شورشهای گسترده مردمی و تضعیف دولت مرکزی به وقوع پیوست.
این تحول به وضوح نشان داد که هیچ دولتی نمیتواند بدون حل بحرانهای ساختاری و اقتصادی و برطرف کردن نیازهای اساسی مردم، بقای خود را تضمین کند. با وجود این اتفاقات، سوریه وارد مرحله جدیدی از بحران سیاسی و اقتصادی میشود که احتمالا به بازسازی گسترده، اصلاحات سیاسی و کمکهای بینالمللی برای برقراری صلح و ثبات نیاز خواهد داشت. اما چه کشورهایی از سقوط سوریه نفع بردند و چه کشورهایی دچار ضرر و زیان شدند؟ در ادامه به بررسی برخی از آنها پرداختهایم.
ایران
تحولات اخیر در سوریه و نفوذ گروههای تحت حمایت ترکیه، یعنی تحریرالشام تهدیدات جدیدی را برای ایران ایجاد کرده است. سقوط سوریه و حکومت اسد، ایران را با مشکلاتی نظیر قطع ارتباط با حزبالله، تضعیف محور مقاومت و گسترش نفوذ رقبای منطقهای نظیر ترکیه و عربستان روبهرو میکند. از سوی دیگر، دسترسی ایران به بنادر مدیترانهای که برای صادرات انرژی و گسترش نفوذ ژئوپلیتیک حیاتی بود، ممکن است با خطر مواجه شود.
پایگاههای ایران در جنوب و جنوب غربی سوریه، منطقهای حیاتی و استراتژیک بودند که نزدیکی آن به مرزهای لبنان و اسرائیل، اهمیت خاصی به این مناطق میداد. ایران در این منطقه حضور داشت تا از این طریق بتواند بهطور مستقیم بر تحولات سیاسی و نظامی در لبنان تأثیر بگذارد و همچنین در راستای تقویت محور مقاومت، ارتباط خود را با گروههای همپیمان در لبنان، بهویژه حزبالله، مستحکمتر کند.
هدف اصلی ایران از استقرار پایگاههای نظامی در این مناطق، فراهم کردن مسیرهای انتقال سلاح و تجهیزات نظامی به متحدانش در لبنان بود. این سلاحها و تجهیزات عمدتاً برای تقویت توانمندیهای نظامی حزبالله و دیگر گروههای مورد حمایت ایران در منطقه ارسال میشد تا آنها بتوانند در برابر تهدیدات اسرائیل و دیگر دشمنان خود مقاومت کنند.
این استراتژی به ایران این امکان را میداد تا بدون نیاز به حضور مستقیم در لبنان، از طریق حمایتهای نظامی و لجستیکی به تقویت محور مقاومت پرداخته و قدرت بازدارندگی در برابر تهدیدات اسرائیل را افزایش دهد. با از دست دادن این خطوط ارتباطی، احتمالاً محور مقاومت در منطقه دچار ضعف میشد و ایران نمیتوانست بهطور مؤثر بر تحولات منطقهای تأثیرگذار باشد.
در این شرایط، دیپلماسی قوی و بازتعریف منافع ایران در معادلات منطقهای میتواند کلید کاهش تهدیدها و حفظ منافع استراتژیک کشور باشد. روابط ایران و سوریه، که از دههها پیش بر پایه دشمنی مشترک با عراق و اسرائیل شکل گرفته، امروز در مواجهه با تغییرات ژئوپلیتیک منطقهای به نقطهای حساس رسیده است. آینده این رابطه بستگی زیادی به توانایی ایران در مدیریت تحولات سوریه و تعامل با بازیگران جدید منطقهای دارد. در این میان، اهمیت استراتژیک سوریه برای ایران همچنان پابرجاست و این رابطه، یکی از کلیدیترین محورهای سیاست خارجی ایران در خاورمیانه باقی خواهد ماند.
ترکیه
این جنگ بازیگردانهایی هم داشت که ترکیه یکی از آنها بود. ترکیه همیشه به دنبال نفوذ در سوریه بود، به ویژه با هدف به دست آوردن تأثیرگذاری بیشتر در منطقه. در این راستا، ترکیه از گروههایی مانند تحریر الشام حمایت میکرد تا سوریه را تحت کنترل درآورد. اما روابط بین ترکیه و سوریه همیشه پیچیده و متنازع بود، به خصوص از نظر جغرافیایی، فرهنگی، سیاسی، ایدوئولوژی و ژئوپلیتیکی.
ماجرا از آن جا شروع شد که از دوران جنگ سرد، ترکیه به بلوک غرب پیوسته و عضو ناتو شد، در حالی که سوریه در کنار اتحاد جماهیر شوروی و بلوک شرق قرار داشت. این تقسیمبندیها موجب اختلافات شدید بین دو کشور شد و چالشها روز به روز عمیقتر میشد. برای مثال، ترکیه در جنگهای داخلی خود با کردها مواجه بود، در حالی که سوریه از کردها حمایت میکرد. این اختلافات حتی به روابط ترکیه با یونان نیز کشیده میشد، چرا که ترکیه با یونان در مسائل مرزی و آبهای منطقهای درگیری داشت و سوریه در بعضی مواقع با یونان پیمانهایی برای اتحاد امضا میکرد.
علاوه بر این، اختلافات در مورد منابع آبی و به ویژه آبهای رودخانههای مرزی نیز منبع دیگری از تنش بین دو کشور بود. ترکیه پروژههای سدسازی در مناطق مرزی خود را آغاز کرده بود که این امر با اعتراضات شدید سوریه روبهرو شد. ترکیه در دوران اخیر، تحت رهبری رجب طیب اردوغان که یک اسلامگرای اخوانی است، به شدت از گروههای اسلامگرا و اخوانی حمایت کرده و این امر موجب تنشهای بیشتر با دولت سوریه شد. زیرا سوریه به طور تاریخی با تفکرات اخوانی و گروههایی که از این تفکرات حمایت میکردند، مخالف بود. اردوغان از این گروهها در برابر حکومت بشار اسد حمایت کرده و به عنوان حامی گروه تحریرالشام در این جنگ و سقوط بشار اسد نقش مهمی را ایفا کرد.
روسیه
روسیه بهطور استراتژیک از دریای سیاه برای برقراری ارتباط با اروپا و ایالات متحده استفاده میکند. این مسیر آبی از اهمیت زیادی برخوردار است چرا که روسیه برای حفظ حضور خود در مناطق جنوبی و غربیاش نیازمند به دسترسی به آبهای آزاد است. سوریه که در سواحل مدیترانه قرار دارد، بهعنوان یک نقطه کلیدی برای روسیه محسوب میشود، زیرا این کشور قادر است از این طریق به راحتی به کشورهای غربی دسترسی پیدا کند.
یکی از دلایل مهم حضور نظامی روسیه در سوریه، موقعیت جغرافیایی آن است که به روسها این امکان را میدهد تا پایگاههای هوایی خود را در این منطقه مستقر کنند. این پایگاهها از اهمیت استراتژیک بالایی برخوردارند، زیرا امکان دسترسی سریع به دریای مدیترانه و بهطور کلی به آبهای آزاد را برای روسیه فراهم میآورند. اگر این مناطق از دست بروند، روسیه بهطور قابلتوجهی از مسیرهای ارتباطی خود با اروپا و امریکا آسیب خواهد دید و برای مقابله با فشارهای ناتو مجبور خواهد شد یک گام دیگر عقبنشینی کند.
در واقع، از دست دادن این پایگاهها برای روسیه به معنای کاهش تواناییهای نظامی و اقتصادی در مقابله با تحرکات ناتو و دیگر تهدیدات استراتژیک خواهد بود. علاوه بر این، مشکلاتی در ارتباط مستقیم با آبهای آزاد ایجاد میشود که میتواند تاثیرات منفی بر تجارت و امنیت ملی روسیه داشته باشد. بنابراین، روسیه از نظر استراتژیک نیاز دارد که حضور خود در سوریه و پایگاههای هوایی این منطقه را حفظ کند تا بتواند توازن قوا در برابر ناتو را در این بخش از جهان حفظ کند.
آمریکا
آمریکا در خاورمیانه بهدنبال تحقق چند هدف استراتژیک است که یکی از مهمترین آنها کنترل بر منابع نفتی سوریه و تسلط بر مرزهای سوریه و عراق میباشد. این استراتژی بهویژه در مواجهه با نفوذ ایران و گروههای وابسته به آن، اهمیت بیشتری پیدا میکند. آمریکا با حضور خود در مناطقی از سوریه که منابع نفتی غنی دارند، تلاش میکند که این منابع را تحت کنترل درآورد و از استفاده آنها توسط نیروهای دولتی سوریه و یا دیگر بازیگران منطقهای مانند ایران جلوگیری کند.
تسلط آمریکا بر مرزهای سوریه و عراق نیز بهعنوان یک عامل کلیدی در این استراتژی بهشمار میآید. این مرزها برای ایران یک مسیر حیاتی هستند که به آن امکان میدهند تا ارتباطات خود را با گروههای مورد حمایت خود در عراق، سوریه و لبنان تقویت کند. از نظر آمریکا، کنترل این مرزها از آن جهت اهمیت دارد که مانع از آن میشود که ایران بتواند از این مسیرها برای انتقال سلاحها، نیروها و منابع خود به گروههای شبهنظامی در منطقه استفاده کند.
در واقع، هدف آمریکا از این اقدامات این است که فشار بیشتری بر ایران وارد کند و مانع از گسترش نفوذ تهران در منطقه شود. این رویکرد بهنوعی تلاش برای محدود کردن قدرت مانور ایران در منطقه و حفظ برتری استراتژیک آمریکا در خاورمیانه است.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0